داستان خانم هاشمي

تحقيق داستان خانم هاشمي
 متشکل از 19 صفحه ، در قالب word  قابل ويرايش و اماده پرينت

بخشی از محتوا ::
هوا گرم بود و من بدون توجه به اين همه گرما خودكار را در دست گرفته بودم و مدام زير مطالب مهم كتاب خط مي كشيدم تنها اميدم اين بود كه بتوانم در كنكور رتبه ي خوبي به دست بياورم و بعد هم در بهترين دانشگاه درس بخوانم و هميشه به اين حرف مادرم كه مي گفت تو آينده ي روشني را در پيش داري دلگرم مي شدم درخت گردو با سخاوت سايه اش را به رو سرم انداخته بود من روي تخت چوبي كه با هر حركت جيرجيرش درآمد و تمركزم را به هم مي زد نشسته بودم اين امكان روزي محل بازي هاي كودكانه ام بود ولي هم اكنون جايي بود براي پيدايش آينده اي زيبا . آخرين صفحه از عربي را هم به پايان رسانيدم و دراز كشيدم تمام كتاب ها را حداقل دو سه بار دوره كرده بودم و هنوز يك هفته ي ديگر تا كنكور مانده بود تصميم گرفتم دو روز استراحت كنم و بقيه ي ايام را به دوره ي جزوه هاي زبان اختصاص دهم هر وقت بيكار بودم در ذهنم برنامه ريزي مي كردم و از اين خصلت خودم خيلي خوشم مي آمد چون با اين كار هيچ مشكلي برايم به وجود نمي آمد . حس كردم قلبم مرا به ياد آوري كسي مي خواند . آري، او نيز با چشمان از حدقه درآمده منتظر بود كه ببيند آيا من قله هاي رفيع پيروزي را فتح خواهم كرد احسان را مي گويم ، پسر خاله اعظم ، هميشه در دروس با من رقابت مي كرد و كافي بود كه معدل من از او كمتر شود تمام دنيا را خبردار مي كرد و به همه شيريني مي داد . در همين افكار بودم كه مادرم صدايم زد از تخت چوبي پايين آمدم موهايم را از روي پيشاني به كناري زدم و دمپايي هايم را به پا كردم و به طرف صدا رفتم مادرم دستكش هايش را به دست كرده بود و مشغول درست كردن باغچة قديمي بود ديشب گفته بود كه مي خواهد كمي سبزي خوردن بكارد تا مجبور نباشد براي يك كيلو سبزي تازه تمام بازار را زير پا بگذارد . نگاهي به سر تا پايم انداخت و گفت : درس مي خواندي؟
تحقيق داستان خانم هاشمي
متشکل از 19 صفحه ، در قالب word قابل ويرايش و اماده پرينت

فایل های دیگر این دسته

مجوزها،گواهینامه ها و بانکهای همکار

فایل مارکت دارای نماد اعتماد الکترونیک از وزارت صنعت و همچنین دارای قرارداد پرداختهای اینترنتی با شرکتهای بزرگ به پرداخت ملت و زرین پال و آقای پرداخت میباشد که در زیـر میـتوانید مجـوزها را مشاهده کنید